معنی خلاف ورز - جستجوی لغت در جدول جو
خلاف ورز
مخالف. مناقض. (ناظم الاطباء)
ادامه...
مخالف. مناقض. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خلاف ورزی
(خِ / خَ وَ)
مخالفت. مناقضت. ضدیت. (ناظم الاطباء)
ادامه...
مخالفت. مناقضت. ضدیت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خلاف شرع
(خِ / خَ فِ شَ)
ضد قانون شریعت و عدالت. (ناظم الاطباء). ناروا. حرام. ناموافق عدالت. (یادداشت بخط مؤلف)
ادامه...
ضد قانون شریعت و عدالت. (ناظم الاطباء). ناروا. حرام. ناموافق عدالت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خلاف بری
(خِ / خَ فِ بَرْ ری)
بید. درخت بید. بید مطلق. (یادداشت بخط مؤلف)
ادامه...
بید. درخت بید. بید مطلق. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خلاف ورزیدن
(بِ مِ شُ دَ)
مخالفت کردن. راه موافقت نسپردن. تقطﱡر. (منتهی الارب)
ادامه...
مخالفت کردن. راه موافقت نسپردن. تَقَطﱡر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویر خلاف شرع
خلاف شرع
ضد قانون و شریعت، ناروا، حرام، نا موافق عدالت
ادامه...
ضد قانون و شریعت، ناروا، حرام، نا موافق عدالت
فرهنگ لغت هوشیار
خلاف ورزی
نقض، تخلّف
ادامه...
نَقض، تَخَلُّف
دیکشنری اردو به فارسی
خلاف ورزی کرنے والا
متجاوز، متخلّف
ادامه...
مُتَجاوِز، مُتِخَلِّف
دیکشنری اردو به فارسی
خلاف ورزی کرنا
شکستن، نقض کردن، مخالفت کردن
ادامه...
شِکَستَن، نَقض کَردَن، مُخالِفَت کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی